کد مطلب:106200 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:467

شبهه ی 001











در نهج البلاغه برخی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مورد اعتراض واقع شده اند و به آنان توهین و نسبت غصب خلافت داده شده است و از آنجا كه تمام صحابه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عادل می باشند لذا به نظر نمی رسد كه اینگونه خطبه ها از سخنان امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام بوده باشد.[1].

پاسخ:

چنانچه با دلیل و برهان قطعی فاسق بودن و حتی منافق بودن برخی از صحابه ثابت شود، این شبهه ساقط خواهد شد

پس می گوئیم:

«صحبه» در لغت به معنای معاشرت است خواه كوتاه مدت باشد یا دراز مدت، خواه میان دو نفر مسلمان باشد یا میان كافر و مسلمان. (اسدالغابه تالیف ابن اثیر، ج 1 ص 3).

و تمام فرق اسلامی بر این نكته اتفاق نظر دارند كه لفظ «صحابه»

[صفحه 54]

برحسب اصطلاح تمام كسانی را كه اسلام آورده اند یا تظاهر به اسلام كرده اند، شامل می گردد.

بسیاری از اهل سنت تمام صحابه را با همین معنای وسیع عادل می دانند ولی دیگر فرق اسلامی این نظریه را قبول ندارند زیرا هیچ دلیلی بر عدالت تمام صحابه وجود ندارد بلكه در میان صحابه ی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم همچون یاران تمام پیامبران و دیگر ملل و اقوام، افرادی صالح و شایسته و افرادی فاسق و تبهكار و حتی منافق وجود داشته است و در قرآن كریم به هر سه گروه اشاره شده است و حتی یكی از سوره های قرآن به نام «منافقین» نام گذاری شده است.

بنابراین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سه گروه (عادل، فاسق و منافق) تقسیم می شوند.

و نظریه عدالت تمام صحابه صحت ندارد زیرا:

اولا: این نظریه برخلاف قرآن كریم است و با برخی از آیات قرآن در تعارض است و از باب نمونه و مثال سه مورد از آن را یادآوری می كنیم:

(مثال اول) خداوند متعال در (سوره ی صف آیه ی 7) می فرماید: (و من اظلم ممن افتری علی الله الكذب و هو یدعی الی الاسلام و الله لا یهدی القوم الظالمین) «و چه كسی در جهان ستمگرتر از آن كس است كه با وجود آنكه به سوی اسلام فراخوانده می شود او بر خدا افترا و دروغ می بندد؟ و خدا هیچ قوم ستمگری را هدایت نخواهد كرد»

[صفحه 55]

این آیه درباره ی عبدالله بن ابی سرح نازل شده (كه بعدها از طرف عثمان والی مصر گردید) او همان كسی است كه بر خدا افترا بست و پیامبر خونش را هدر ساخت و فرمود: كشتن او مباح است حتی اگر به پرده های كعبه چسبیده باشد.

مولف سیره ی حلبیه (در باب فتح مكه) می نویسد: عثمان او را در روز فتح مكه نزد رسول خدا آورد و برایش طلب امان كرد رسول خدا مدتی سكوت كرد تا شاید در این فاصله كسی او را بكشد- چنانكه خود آن حضرت بعدا بیان فرمود- ولی كسی به این كار اقدام نكرد و پیامبر مصلحت دانست كه به او امان دهد».

(مثال دوم) خداوند متعال در سوره ی توبه (آیه های 77 -57) می فرماید (و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنكونن الصالحین- فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون- فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اختلفوا الله ما وعدوده و بما كانوا یكذبون):

«و از آنان كسانی هستند كه با خدا عهد كرده اند كه اگر از كرم خویش به ما عطا كند، قطعا صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد- پس چون از فضل خویش به آنان بخشید بدان بخل ورزیدند و به حال اعراض رو برتافتند- در نتیجه به سزای آنكه با خدا خلف وعده كردند و از آن روی كه دروغ می گفتند در دلهایشان تا روزی كه او را دیدار

[صفحه 56]

می كنند- پیامدهای نفاق را باقی گذارد».

این آیات اشاره به داستان ثعلبه است و از رسول خدا خواست تا از خداوند متعال بخواهد به او مالی عطا كند.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: وای بر تو ای ثعلبه مال اندكی كه شكرش را به جای آوری، بهتر است از مال زیادی كه طاقت شكرش را نداشته باشی.

ثعلبه گفت: به خدائی كه تو را مبعوث فرموده سوگند اگر خدا به من مال و ثروتی عطا كند، حتما حق هر صاحب حقی را به او خواهم پرداخت.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعا كرد و خداوند به وی ثروت زیادی روزی فرمود و رفته رفته ثروتش بسیار زیاد شد و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زكات اموالش را طلب كرد ثعلبه بخل ورزید. و گفت زكات نوعی جزیه است و من مسلمانم و نباید جزیه بدهم و زكات مالش را نپرداخت.

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ثعلبه زكات مالش را نزد ابوبكر فرستاد، لكن ابوبكر آن را نپذیرفت و در زمان عمر برای او فرستاد عمر نیز آن را نپذیرفت تا آن كه ثعلبه در زمان عثمان به هلاكت رسید.[2].

(مثال سوم) خداوند متعال در سوره ی سجده آیه ی 18 می فرماید:

[صفحه 57]

(افمن كان مومنا كمن فاسقا لا یستوون) آیا كسی كه مومن است همچون كسی است كه نافرمان است؟ یكسان نیستند.

به اجماع مفسران و محدثان شیعه و اهل سنت مقصود از مومن در این آیه علی بن ابی طالب علیه السلام است و مراد از فاسق، ولید بن عقبه است (البته همین ولید فاسق از طرف عثمان والی كوفه شد و سپس از طرف معاویه و یزید والی مدینه گردید)[3].

آیا می شود عدالت تمام صحابه را پذیرا شویم و حال آنكه:

در مثال اول بیان شده كه عبدالله بن ابی سرح بر خدا افترا زده و قصد تحریف كتاب خدا را داشته و او از تمام خلق ستمكارتر است و محال است كه هدایت شود زیرا كه خداوند گروه ستمكاران را هدایت نخواهد كرد؟

و در مثال دوم خداوند بر نفاق درونی ثعلبه حكم كرده و فرموده كه او از دروغگویان است.

و در مثال سوم بیان فرموده كه ولید بن عقبه فاسق و اهل آتش است و برای او نجاتی از آتش جهنم نیست. «او كسی است كه در زمان استانداریش در كوفه نماز صبح را (در اثر مستی) چهار ركعت خواند و گفت اگر بخواهید بیشتر می خوانم» ولی در عین حال برخی از

[صفحه 58]

اهل سنت معتقدند كه این هر سه نفر (عبدالله بن ابی سرح، ثعلبه و ولید بن عقبه) چونكه از صحابه می باشند پس عادلند و تكذیب آنان جایز نیست، بلكه محكوم به پاكی و نزاهت بوده و اهل بهشتند و هیچ كدام داخل جهنم نخواهند رفت،

آیا پذیرفتن حكم خدا سزاوارتر است یا تقلید كوركوانه و قول بدون در تعارض است از جمله:

1-( «ذوالثدیه» كه از صحابه ی ظاهر زاهد و عابد بود و مردم از كثرت عبادت او در شگفت بودند نمونه ی جالبی برای تعارض نظریه ی عدالت تمام صحابه با سنت نبوی است زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همواره می فرمود: او مردی است كه در چهره اش اثری از شیطان است.

ابن حجر عسقلانی در «الاصابه فی تمییز الصحابه» ج 1 ص 439. نقل می كند كه روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابوبكر را فرستاد تا او را بكشد، ولی ابوبكر او را در حال نماز دید و او را نكشت و برگشت. سپس آن حضرت عمر را فرستاد تا او را بكشد و او هم نافرمانی كرد و او را نكشت، سپس علی بن ابی طالب علیه السلام را فرستاد، لكن علی علیه السلام او را نیافت چون از مسجد بیرون رفته بود. آیا مگر می شود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بفرماید در چهره یك (صحابی عادل) اثری از شیطان است و دستور

[صفحه 59]

دهد كه او را به قتل رسانند؟

البته همین «ذوالثدیه» از دشمنان سرسخت علی بن ابی طالب علیه السلام بود و رهبر خوارج گشت و در جنگ نهروان كشته شد (به همان گونه ای كه قبلا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی بن ابی طالب علیه السلام خبر داده بود).

2-( احمد بن شعیب نسائی در خصائص امیرالمومنین علی بن ابی طالب- كرم الله وجهه- ص 238 (باب 59 حدیث 179) از ابوسعید روایت كرده كه گفت ما نزد پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بودیم و آن حضرت غنائمی را تقسیم می كرد، در این حال ذوالخویصره كه مردی از بنی تمیم بود وارد شد و گفت: یا رسول الله به عدالت رفتار كن!! آن حضرت فرمود: اگر من به عدالت رفتار نكنم پس چه كسی به عدالت رفتار می كند؟ اگر من عدالت نكنم بد عمل كرده ام و زیانكار خواهم بود عمر اجازه خواست او را بكشد، پیامبر اجازه نداد و فرمود: او یارانی دارد كه نماز و روزه ی آنان بگونه ایست كه شما نماز و روزه خود را در مقابل آنان ناچیز می دانید، اینان قرآن می خوانند ولی از حنجره و گلویشان تجاوز نمی كند. از اسلام خارج می شوند همان طوری كه تیر از بدن شكار خارج شود و هیچگونه آلایش پیدا نكند و اگر تیرانداز به نوك و سر تاسر تیر خود نگاه كند چیزی بر آن نبیند. نشانه آنان مرد سیاه چهره ای است كه یكی از بازوانش همانند پستان زنان و یا قطعه گوشتی در حركت است (همان ذوالثدیه) اینان بر بهترین مردم خروج می كنند.

[صفحه 60]

ابوسعید گوید: شهادت می دهم كه این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم و همچنین شهادت می دهم كه علی بن ابی طالب علیه السلام با آنان جنگ نمود و من همراه او بودم (بعد از پایان جنگ) آن حضرت دستور داد در جمع كشته شدگان آن مرد را پیدا كنند، او را پیدا كردند و آوردند من نگاه كردم او را به همان گونه ای كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم توصیف كرده بود یافتم.

(مثال سوم) در سیره ی ابن هشام (ج 3 ص 235) آمده است كه گروهی از صحابه در خانه ای گرد آمده بودند و مردم را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باز می داشتند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور دادند كه آن خانه را به آتش كشیدند.

(مثال چهارم) «متقی هندی» در «كنرالعمال» گوید: «حكم بن عاص بن امیه عموی عثمان بن عفان و پدر مروان بن الحكم كسی است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را و آنكه در صلب او بود لعن كرد» و فرمود:

وای بر امت من از كسانی كه در صلب حكم بن عاص می باشند.

و در حدیث ام المومنین «عائشه» آمده است كه به مروان گفت: گواهی می دهم كه رسول خدا پدرت و تو را كه در صلب او بودی لعنت كرد.

حكم بن عاص را رسول خدا از مدینه منوره به «مرج» در نزدیكی طایف تبعید كرد و ورود او را به مدینه تحریم فرمود.

[صفحه 61]

عثمان بن عفان بعد از رحلت رسول خدا نزد ابوبكر برای عمویش «حكم بن عاص» شفاعت كرد تا اجازه دهد به مدینه برگردد، لكن او نپذیرفت، پس از او نزد عمر شفاعت كرد، او نیز نپذیرفت ولی چون عثمان خودش بر اریكه ی قدرت نشست و به خلافت رسید، عمویش حكم بن عاص را با عزت و احترام- برخلاف فرمان پیامبر و سیره ی شیخین- به مدینه آورد، یكصد هزار درهم نیز به او بخشید و فرزندش مروان را مشاور خود قرار داد سرانجام همین مروان با عملكرد خود اسباب كشته شدن خلیفه را فراهم ساخت، مردم به مروان لقب «خیط باطل» یعنی نخ باطل داده بودند و همین مروان بعدها به عنوان خلیفه ی مسلمین در شام قدرت را در دست گرفت.

(مثال پنجم) در سیره ی ابن هشام آمده است «دوزاده نفر از صحابه كه منافق بودند برای تفرقه در میان مسلمانان مسجد ضرار را ساختند و گفتند كه این مسجد را برای رضا و خشنودی خدا ساخته ایم و به دستور پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم آن مركز توطئه علیه اسلام و مسلمین تخریب شد.

موارد گذشته كه از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل كردیم و دهها مثال دیگر به خوبی بر (نظریه ی عدالت تمام صحابه) خط بطلان می كشد زیرا قطعا كسانی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور قتل آنان را صادر می فرماید و یا خانه ی آنها را بر سرشان تخریب و آتش می زند عادل نیستند. و همچنین كسانی

[صفحه 62]

كه به گواهی قرآن كریم مسجد ضرار رامسازند و قصد ایجاد تفرقه میان مسلمانان را دارند با اینكه منافق می باشند چگونه می توان گفت عادلند عدالت آنان با سنت نبوی مخالف است.

حال كدام یك را باید پذیرفت سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا تقلید كوركورانه ی مقلدین.

خلاصه: با توجه به آنچه گذشت و ثبوت بطلان نظریه ی عدالت تمام صحابه شهبه ی گذشته بر نهج البلاغه نیز ساقط می شود زیرا چه مانعی دارد كه امیرالمومنین علیه السلام بنا به دلایلی از برخی صحجابه ی پیامبر انتقاد كند و از عملكرد آنان ناراضی باشد.

و در عین حال آن حضرت از صحابه ی باوفای پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم تجلیل شایانی كرده و عالی ترین توصیف را برای آنان ذكر نموده است.

آنجا كه می فرماید: (لقد رایت اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم فما رای احدا یشبههم...)[4] «همانا یاران محمد صلی الله علیه و آله و سلم را بگونه ای دیدم كه هیچ كس را همانند آنان نمی نگرم، آنها صبح می كردند در حالی كه موهای ژولیده و چهره های غبارآلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می گذراندند، و پیشانی و صورت خود را- به نوبت- در پیشگاه خدا بر خاك می ساییدند (گاهی پیشانی و گاهی رخسار خود را روی

[صفحه 63]

خاك می نهادند) از یاد معاد چنان مضطرب و ناآرام بودند كه گویا بر آتش ایستاده اند پیشانی آنان از طول سجده مانند زانوی بزان پینه بسته بود، اگر نام خدا برده می شد چنان می گریستند كه گریبانهای آنان تر می شد و همچون درخت در روز تندباد می لرزیدند از كیفری كه از آن بیم داشتند و پاداشی كه به آن امیدوار بودند».


صفحه 54، 55، 56، 57، 58، 59، 60، 61، 62، 63.








    1. نقل از مقدمه ی شیخ محی الدین عبدالحمید بر شرح نهج البلاغه شیخ محمد عبده.
    2. تفسیر فتح القدیر شوكانی، ج 2، ص 185 و تفسیر ابن كثیر دمشقی ج 2 ص 273 و تفسیر خان ج 2 ص 125 و در حاشیه ی آن تفسیر بغوی و تفسیر طبری ج 6 ص 131.
    3. شواهد التنزیل حسكاتی حنفی ص 453 -445 و 626 -610. و مناقب مغازلی ص 324 و 370 و 371 و الكشاف زمحشری ج 3 ص 514 و...
    4. نهج البلاغه، خطبه ی 97، ص 145 -143، چاپ دارالثقلین- قم.